يكى از واژههايى كه در كلام عرب به عنوان حرف جواب به كار مىرود و از جايگاه خاصى برخوردار است واژه «بلى» است. اين واژه در قرآن كريم در آيات متعددى به كار رفته است. براساس آنچه در كتاب المعجم المفهرس[1] آمده، اين كلمه 22 بار در قرآن ذكر شده است. شناخت جايگاه «بلى» و معناى آن از مسائلى است كه در فهم آيات مربوطه و ارتباط مقاطع آنها با يكديگر، نقشى تعيين كننده دارد. مع الأسف، بسيارى از مترجمان با نگرشى سطحى از اين آيات عبور كرده و با قراردادنِ معادلى نامناسب و گاه نادرست براى اين واژه، به ترجمه آيه اقدام نمودهاند. براى روشن شدن حقيقت امر، لازم است اين مسئله از ابعاد گوناگون مورد بررسى قرار گيرد. از اين رو، ما در اين مقال بر آن شدهايم تا نخست با استناد به كتب اهل لغت و ادب، جايگاه «بلى» را در كلام عرب مشخص كنيم، آن گاه معادل صحيحى را كه مىتوان در زبان فارسى براى آن قرار داد ارائه دهيم، سپس به مجموعه آياتى كه اين واژه در آنها به كار رفته است، فهرستگونه اشاره كنيم و در پايان، برخى از آيات مورد بحث را با ترجمه پيشنهادى آنها و مقايسه با بعضى از ترجمههاى معروف، به عنوان نمونه بياوريم.
جايگاه «بلى» از ديدگاه اهل لغت و ادب در مفردات راغب، ذيل واژه «بلى» آمده است:
«بلى» يا براى ردِّ نفى است، مانند: «وقالوا لن تمسّنا النّار... بلى من كسب سيّئة...» [بقره، 80-81]، و يا در پاسخ استفهام مقرون به نفى قرار مىگيرد، مانند: «الست بربّكم قالوا بلى» [اعراف، 172]، و «نَعَم» در مورد استفهام مجرد از نفى به كار مىرود، مانند: «فهل وجدتم ما وعد ربّكم حقا قالوا نعم» [اعراف، 44]، كه در اين جا در پاسخ نمىگويند: «بلى». بنابراين، اگر كسى بگويد: «ماعندى شىء» و شما در پاسخ بگويى: «بلى»، در حقيقت سخن او را ردّ كردهاى؛ و اگر بگويى: «نَعَم»، در واقع به آن اقرار نمودهاى.[2]
چنان كه ملاحظه مىكنيد، از سخن راغب بر مىآيد كه «بلى» همواره پس از نفى قرار مىگيرد، و جمله منفى يا به صورت اِخبار است و يا به صورت استفهام؛ اما در پاسخ سؤال مُثبَت، «نَعَم» گفته مىشود.
ابن منظور در اين باره مىگويد:
«بلى» در پاسخ سؤالى گفته مىشود كه مشتمل بر حرف نفى باشد، مانند: «الم تفعل كذا؟» كه مخاطب در پاسخ مىگويد: «بلى». همچنين «بلى» در پاسخ سؤالى قرار مىگيرد كه با انكار گره خورده است. برخى گفتهاند كه «بلى» در پاسخ سخنى گفته مىشود كه در آن انكار وجود دارد، مانند آيه: «الست بربّكم قالوا بلى».[3]
وى سپس در بيان اين نكته كه چرا «بلى» پيوسته پس از انكار قرار مىگيرد، سخنى را از تهذيب به شرح زير آورده است:
«بلى» از آن روى پس از انكار قرار مىگيرد كه معناى آن بازگشت از انكار به اثبات است. در حقيقت، «بلى» به منزله «بل» است، و «بل» همواره پس از انكار قرار مىگيرد، مانند: «ما قام اخوك بل ابوك» و «ما اكرمت اخاك بل اباك»؛ و هنگامى كه فردى به ديگرى بگويد: «ألا تقوم؟» و او پاسخ دهد: «بلى»، مقصود او «بل أَقوم» است، كه الف را بر «بل» افزودهاند تا سكوت بر آن صحيح باشد، زيرا اگر در پاسخ، تنها به «بل» اكتفا كند، مخاطب در انتظار كلامى پس از آن خواهد بود؛ از اين روى الف را بر آن افزودهاند تا براى مخاطب اين گمان پيش نيايد.[4]
همان گونه كه مىبينيد، ابن منظور نيز ــ چه در سخن خود، و چه در سخنى كه از تهذيب نقل كرده ــ «بلى» را به كلام منفى اختصاص داده است.
ابوالعزّ همدانى، در ذيل آيه 81 سوره بقره، كه واژه «بلى» در آن به كار رفته، چنين آورده است:
«بلى» حرف است و در دو مورد به كار مىرود:
1. پس از حرف نهى؛ خواه به صورت خبر باشد و خواه به صورت نهى. مىگويى: «ما ضربتُ زيدا» و مُثبِت در پاسخ مىگويد: «بلى» يعنى «بلى قد ضربتَ»، و نيز مىگويى: «لاتَضْرِبْ زيدا» و مُثبِت مىگويد: «بلى» يعنى «بلى اِضْرِبْهُ». از همين قبيل است آيه: «لن تمسّنا النّار الاّ ايّاما معدودة... بلى...» [بقره، 80-81]، يعنى «تمسّكم ابدا»، و اين ابديّت به دليل تعبير «هم فيها خالدون» است [كه در ذيل آيه آمده است]؛ و آيه «ما كنّا نعمل من سوءٍ بلى» [نحل، 28]، يعنى «بلى عملتم السّوء»؛ و آيه: «لايبعث اللّه من يموت بلى» [نحل، 38]، يعنى «بلى يبعثهم». در اين گونه موارد اگر با «نَعَم» پاسخ بگويى، به آنچه نفى شده است اعتراف كردهاى.
2. در پاسخ استفهامى كه بر سر نفى درآمده است. در اين صورت «بلى» آن را اثبات مىكند؛ بدين معنى كه ما قبل خود را تصديق مىنمايد؛ چنان كه بگويى: «ألم اكرم فلانا؟ ألم أهزم جيشا؟» و كسى در پاسخ بگويد: «بلى»، يعنى «بلى اكرمتَه و بلى هزمتَه». در قرآن آمده است: «ألست بربّكم قالوا بلى» [اعراف، 172]. همچنين آمده است: «أليس هذا بالحقّ قالوا بلى» [احقاف، 34]، كه اين دو آيه بدين معنى است: «بلى انت ربّنا، و بلى هذا الحقّ»، كه اگر در اين جا با «نَعَم» پاسخ بگويى، موجب كفر خواهد شد، زيرا معناى آن چنين است: «نَعَم لستَ بربّنا، و نَعَم ليس هذا بالحقّ».[5]
چنان كه ملاحظه مىكنيد، در كلام همدانى، علاوه بر آنچه در كتب لغت آمده، ورود «بلى» در پاسخ نهى نيز مطرح شده است.
در معجم القواعد العربيه آمده است:
«بلى» حرف جواب است و اختصاص به نفى دارد و ابطال آن را مىرساند؛ خواه نفىِ مجرد باشد، مانند: «زعم الّذين كفروا ان لن يبعثوا قل بلى وربّى لتبعثنّ» [تغابن، 7]، يا نفىِ مقرون به استفهام. استفهام نيز، خواه استفهام حقيقى باشد، مانند: «أليس علىٌّ بآتٍ؟» يا استفهام توبيخى، مانند: «ام يحسبون أنّا لانسمع سرّهم ونجواهم بلى» [زخرف، 80] يا استفهام تقريرى، مانند: «ألست بربّكم قالوا بلى» [اعراف، 172]. فرق ميان «بلى» و «نَعَم» اين است كه «بلى» فقط پس از نفى مىآيد، ولى «نَعَم»، هم پس از نفى مىآيد و هم پس از اثبات. بنابراين اگر كسى بگويد: «ما قام زيدٌ»، تصديق اين سخن با گفتنِ «نَعَم» و تكذيب آن با گفتنِ «بلى» است.[6]
همان گونه كه مىبينيد، صاحب معجم نيز مانند ديگران «بلى» را حرف جواب در كلام منفى دانسته و در فرق ميان «بلى» و «نَعَم» تصريح كرده است كه «بلى» فقط پس از نفى مىآيد، ولى «نَعَم»، هم پس از نفى و هم پس از اثبات قرار مىگيرد.
از آنچه تاكنون گفتيم، اين نتيجه به دست مىآيد كه از ديدگاه اهل لغت و ادب، «بلى» همواره در پاسخ نفى قرار مىگيرد و آن را ابطال مىكند؛ خواه نفى، نفىِ مجرد باشد يا همراه با استفهام. استفهام نيز تفاوت نمىكند، خواه استفهام حقيقى باشد يا توبيخى و يا تقريرى. ولى «نَعَم» هميشه براى تصديق ماقبل خودش به كار مىرود؛ خواه ماقبل آن منفى باشد يا مثبَت. در اين جا، اين نكته را نيز بايد يادآور شويم كه برخى از نحويان در مواردى كه پاسخِ نفى به وسيله «بلى» داده مىشود، مُجاز دانستهاند كه به جاى «بلى» از «نَعَم» استفاده شود، با اين توجيه كه نفى را حتى در استفهام تقريرى به اثبات برگردانده و گفتهاند كه در پاسخ جمله مثبَت، گفتنِ «نَعَم» صحيح است. البته اين ديدگاه چندان مورد اعتماد نيست و غالبا ادبا اين توجيه را نپذيرفته و براى هر يك از «بلى» و «نَعَم» جايگاه خاص خود را قائل شدهاند. براى روشن شدن اين مسئله و اختلاف نظرى كه در آن وجود دارد، مناسب است ديدگاه ابن هشام انصارى را در اين جا منعكس كنيم. وى در كتاب مغنى اللبيب آورده است:
«بلى» حرف جواب است و الف آن اصلى است. گروهى گفتهاند كه اصل آن «بل» بوده و الف بر آن افزوده شده، و برخى از آنان بر اين باورند كه الف به دليل اين كه اماله مىشود علامت تأنيث است. «بلى» اختصاص به نفى دارد و بيانگر ابطال آن است؛ خواه نفىِ مجرد باشد، مانند: «زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا قل بلى وربّى» [تغابن، 7]، يا مقرون به استفهام. استفهام نيز، خواه استفهام حقيقى باشد، مانند: «أليس زيدٌ بقائم؟» كه در پاسخ آن مىگويى: «بلى»، يا استفهام توبيخى، مانند: «أم يحسبون أنّا لانسمع سرّهم ونجواهم بلى» [زخرف، 80] و «أيحسب الانسان أن لن نجمع عظامه بلى» [قيامت، 3-4]، يا استفهام تقريرى، مانند: «ألم يأتكم نذير قالوا بلى» [ملك، 8-9] و «ألست بربّكم قالوا بلى» [اعراف، 172]، كه در اين آيه نفىِ همراه با تقرير در حكم نفىِ مجرد است كه با «بلى» پاسخ داده مىشود. به همين دليل، ابنعباس و ديگران گفتهاند كه اگر مردم در پاسخ مىگفتند: «نَعَم» كافر مىشدند. سبب كفرشان اين است كه «نَعَم» براى تصديق كسى است كه از نفى يا ايجاب چيزى خبر مىدهد، و لذا گروهى از فقها گفتهاند كه اگر كسى بگويد: «أليس لى عليك الفٌ؟» و مخاطب در پاسخ بگويد: «بلى»، پرداخت آن مبلغ بر عهده اوست، و اگر بگويد: «نَعَم»، پرداخت آن مبلغ بر او لازم نيست. برخى گفتهاند: پرداخت آن مبلغ در هر دو صورت بر او لازم است، و دليل آن را اقتضاى عرف ــ نه لغت ــ دانستهاند.
سهيلى و گروهى ديگر، در آنچه از ابنعباس و ديگران در آيه «ألست بربّكم قالوا بلى» نقل شده است مخالفت كرده و گفتهاند: استفهام تقريرى به خبر مُثبَت باز مىگردد، و به همين جهت سيبويه، متّصله بودن «أم» در كلام خداوند: «أفلا تبصرون أم انا خير» [زخرف، 51-52] را به دليل اين كه «أم» پس از ايجاب قرار نمىگيرد، نپذيرفته است. پس وقتى كه ثابت شد استفهام تقريرى در حكم ايجاب است، پاسخ گفتن با «نَعَم» تصديق آن خواهد بود. پايان كلام سهيلى و همفكرانش.
بر سهيلى و همفكران او اين اشكال وارد است كه به اتفاق همگان، «بلى» در پاسخ ايجاب قرار نمىگيرد، هر چند از كتب حديثى بر مىآيد كه «بلى» در پاسخ استفهام مجرد از نفى نيز به كار مىرود. در صحيح بخارى در كتاب الأيمان آمده است كه پيامبر(ص) به ياران خود گفت: «أترضون أن تكونوا ربع أهل الجنّة؟ قالوا: بلى»... در صحيح مسلم نيز در كتاب الهبة اين عبارت آمده است: «أيسرّك أن يكونوا إليك فى البِرِّ سواءً؟ قال: بلى، قال: فلا إذا». اين عبارت نيز در همان جاست: «أنت الّذى لقيتنى بمكّة؟» كه مخاطب در پاسخ گفت: «بلى». البته سهيلى و همفكرانش نمىتوانند به اين عبارات استدلال كنند، زيرا اين گونه كاربردها محدود است و نبايد قرآن را بر آن حمل كرد.[7]
اكنون كه جايگاه «بلى» از ديدگاه لغت شناسان و اديبان مشخص شد، لازم است به ادات جواب در زبان فارسى نيز نظرى بيفكنيم و جايگاه هر يك از آنها را بشناسيم، آن گاه ببينيم در زبان فارسى چه واژهاى بايد معادل «بلى» قرار گيرد. واژههايى كه در نگارش فارسى به عنوان ادات جواب به كار مىروند، عبارتند از: بلى، آرى، چرا. براى آگاهى از معناى لغوى هر يك از اين واژهها، به آنچه در لغتنامه دهخدا آمده است بسنده مىكنيم. در اين لغت نامه ذيل واژه «بلى» آمده است:
بلى. [بَ] (قيد جواب مأخوذ از عربى) مُمال بلى [ب لا] و آن لفظى است كه براى تصديق كلام آيد. در اصل، اين لفظ عربى است به فتح لام، مگر فارسيان به كسرِ لام استعمال كنند (غياث). در جواب استفهام نفى آيد در عربى، ولى در فارسى مطلقا به معنى آرى باشد و در تلفظ عاميانه «بله» گويند، چنانكه: ميروى؟ بلى (يادداشت مرحوم دهخدا).[8]
و ذيل واژه «آرى» آمده است:
آرى. كلمهايست براى تصديق در پاسخ استفهام ثبوتى. بلى.ها. اى. نعم. اجل. مقابل نه. نى... گفت اين پيغام خداوند بحقيقت مىگذارى؟ گفتم آرى (تاريخ بيهقى).[9]
و درباره واژه «چرا» مىخوانيم:
چرا. [چ]... بلى. نعم. آرى. جواب مُثبَت در سؤال نفى. آرى در پاسخ سؤال نفى. مثال: شما همراه ما نمىآئيد، چرا يعنى ميايم. تو فرزند فلانى نيستى، چرا يعنى هستم.[10]
چنان كه ملاحظه مىكنيد، براساس آنچه در لغتنامه دهخدا آمده است، در زبان فارسى، دو واژه «بلى» و «آرى» در پاسخ استفهام ثبوتى به كار مىرود؛ برخلاف واژه «چرا» كه اختصاص به سؤال منفى دارد. البته به اين نكته بايد توجه داشت كه هرچند در كتب لغت، واژه «چرا» به عنوان پاسخ سؤال منفى مطرح شده است، ولى به حكم كاربردهاى متداول در زبان فارسى، اين پاسخ اختصاص به سؤال ندارد، بلكه در مورد خبر منفى نيز از همين واژه استفاده مىشود؛ به عنوان مثال، كسى از نيامدن شخصى خبر مىدهد و مىگويد: فلانى نيامده است؛ و شنونده كه از آمدن او آگاه شده است، مىگويد: «چرا»؛ يعنى آمده است.
پس از آن كه جايگاه «بلى» و معناى آن را در كلام عرب دانستيم، و از نحوه كاربرد ادات جواب در فارسى نيز آگاه شديم، بايد ببينيم مناسبترين معادلى كه مىتوان در زبان فارسى براى «بلى» قرار داد چه واژهاى است. به نظر مىرسد، از آن جا كه «بلى» در كلام عرب براى ابطال نفى سابق و اثبات خلاف آن به كار مىرود، مناسبترين معادل آن در زبان فارسى واژه «چرا» است؛ زيرا تمام ويژگىهايى كه براى «بلى» در نظر گرفته شده، براى «چرا» نيز در زبان فارسى منظور گرديده است. البته برخى مترجمان در ترجمه «بلى» تعبيراتى از قبيل «چنين نيست، بلكه» يا «حق اين است كه» و مانند آن را به كار بردهاند كه به كاربردن اين گونه تعبيرات نيز، به دليل اين كه بيانگر مفهوم «بلى» هست اشكال ندارد؛ اما به كاربردن «بلى» يا «آرى» كه اختصاص به استفهام ثبوتى دارد، بدون تصريح به پاسخ تفصيلى، صحيح نيست و موجب انحراف از معناى واقعى كلام مىگردد. متأسفانه بسيارى از مترجمان، اين نكته را مورد توجه قرار نداده و در ترجمه «بلى» مسامحه نموده و حتى در مواردى كه «بلى» مسبوق به استفهام تقريرى است و روشنترين مصداق كاربرد «بلى» به شمار مىرود، آن را به «آرى» ترجمه كردهاند. اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه هرچند واژه «آرى» از نظر لغت براى تأكيد نيز به كار مىرود، ولى اين معنى در هيچ يك از آيات مورد بحث، مقصود نيست، زيرا تأكيد در حقيقت اثبات مطلب گذشته است، در صورتى كه «بلى» در تمامى آيات براى ابطال گذشته و اثبات خلاف آن است. اكنون به ذكر موارد كاربرد «بلى» و جايگاه اين واژه در آيات قرآن كريم مىپردازيم.
چنان كه در آغاز سخن اشاره شد، واژه «بلى» در بيست و دو مورد از قرآن كريم به كار رفته است كه نُه مورد آن مسبوق به نفىِ مجرد از استفهام، و سيزده مورد بقيّه، مسبوق به نفىِ همراه با استفهام است. در آياتى كه «بلى» مسبوق به نفىِ همراه با استفهام است، استفهام آن يا تقريرى است، يا انكارى و يا توبيخى. از مجموع اين بيست و دو مورد، تنها در چهار جا، پاسخ تفصيلى پس از «بلى» آمده، و در بقيه موارد، فقط به پاسخ اجمالى، يعنى لفظ «بلى» بسنده شده است.
موارد نُه گانهاى كه «بلى» در آنها مسبوق به نفى مجرد از استفهام است، به ترتيب سورهها عبارتند از: بقره، 81 و 112؛ آل عمران، 76؛ نحل، 28 و 38؛ سبا، 3؛ زمر، 59؛ تغابن، 7؛ انشقاق، 15. و اما سيزده مورد بقيّه كه «بلى» در آنها مسبوق به نفىِ همراه با استفهام است، به ترتيب عبارتند از: بقره، 260؛ آلعمران، 125؛ انعام، 30؛ اعراف، 172؛ يس، 8؛ زمر، 17؛ غافر، 50؛ زخرف، 80؛ احقاف، 33 و 34؛ حديد، 14؛ ملك، 9؛ قيامت، 4. و چهار موردى كه در آنها پس از «بلى» پاسخ تفصيلى ذكر شده است، به ترتيب عبارتند از: سبا، 3؛ زمر، 59؛ تغابن، 7؛ ملك، 9.
ذكر اين نكته لازم است كه در تمامى آيات مورد بحث، «بلى» مسبوق به نفى صريح است، بجز آيه 59 سوره زمر، كه «بلى» در آن مسبوق به جمله شرطيهاى است كه در دو آيه قبل از آن، با «لو» آمده و در حكم نفى است. اكنون براى تطبيق نكات ياد شده با آيات قرآنى، برخى از آيات مورد نظر را با ترجمه پيشنهادى آنها به عنوان نمونه مىآوريم، و در ذيل هر يك، به تعبيرات سه ترجمه از ترجمههاى معاصر، يعنى ترجمه آقايان خرمشاهى و فولادوند، و ترجمه شادروان مجتبوى اشاره مىكنيم. نخست بعضى از آياتى را كه «بلى» در آنها مسبوق به نفىِ مجرد از استفهام است مىآوريم، و سپس به برخى از آياتى كه «بلى» در آنها پس از نفىِ همراه با استفهام آمده است اشاره مىكنيم.
وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ إِلاّ أَيّامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدًا فَلَنْ يُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ * بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِه خَطيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ (بقره، 80-81).
در اين جا «بلى» در پاسخ «لن تمسّنا النّار الاّ ايّاما معدودة» آمده و ادّعاى يهوديان را مبنى بر اين كه آتش دوزخ جز چند روزى به آنان نمىرسد، نفى كرده و خلودشان در دوزخ را اثبات نموده است. در حقيقت، پاسخ تفصيلى اين ادّعا چنين است: «بَلى تمسّكم النّار ابدا»، يعنى: «چرا، آتش دوزخ براى هميشه به شما خواهد رسيد». ترجمه آيات اين گونه است:
«و گفتند: آتش [دوزخ] جز روزهايى معدود به ما نخواهد رسيد. بگو: آيا در پيشگاه خدا پيمانى گرفتهايد ــ كه البته خدا هرگز از پيمان خود تخلف نمىكند ــ يا چيزى را بر خدا مىبنديد كه نمىدانيد؟ * چرا، [آتش دوزخ براى هميشه به شما خواهد رسيد، زيرا] كسانى كه بدى كنند و گناهشان آنان را فراگيرد، اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود».
در اين جا، غالب مترجمان، از جمله سه مترجم نامبرده، «بلى» را به «آرى» ترجمه كرده و به پاسخ تفصيلىِ پس از آن هم اشارهاى نكردهاند.
وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ كانَ هُودًا أَوْ نَصارى تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ * بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّه وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره، 111-112).
در اين جا نيز «بلى» در پاسخ «لن يدخل الجنة...» آمده است. آيه نخست، قول يهوديان و مسيحيان را حكايت مىكند كه هر كدام ادّعا مىكردند كه هيچ كس جز پيرو آيين آنان وارد بهشت نمىشود. در آيه دوم، اين ادّعا به وسيله «بلى» ابطال گرديده و ورود ديگران به بهشت نيز اثبات شده است. پاسخ تفصيلى آن چنين است: «بلى يدخلها غيرُكم»، يعنى: «چرا، غير شما نيز وارد بهشت مىشود». ترجمه اين دو آيه از اين قرار است:
«و گفتند: جز آن كس كه يهودى يا مسيحى است، هرگز كسى وارد بهشت نمىشود. اين است آرزوهايشان! بگو: اگر راست مىگوييد، برهان خود را بياوريد * چرا، [غير شما نيز وارد بهشت مىشود، زيرا] هركس خود را تسليم خدا كند و نيكوكار باشد، مزدش را نزد پروردگارش خواهد داشت و [چنين كسانى] نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مىشوند».
در اين آيه نيز بيشتر مترجمان، «بلى» را بدون افزودنِ پاسخ تفصيلى، به «آرى» ترجمه كردهاند، ولى آقاى خرمشاهى آن را به «حق اين است» ترجمه نموده كه تعبيرى بجا و مناسب است. ترجمه ايشان از آيه دوم چنين است:
«حق اين است كه هركس روى دل به سوى خدا نهد و نيكوكار باشد پاداشش نزد پروردگارش [محفوظ ]است و نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين مىشوند».
وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّه إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدينارٍ لا يُؤَدِّه إِلَيْكَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَيْهِ قآئِمًا ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِى الْأُمِّيّنَ سَبيلٌ وَ يَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ * بَلى مَنْ أَوْفى بِعَهْدِه وَ اتَّقى فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ (آل عمران، 75-76).
در اين دو آيه، «بلى» در پاسخ «ليس علينا فى الأمّييّن سبيل» آمده است. اين سخن، سخنِ برخى از اهل كتاب است كه مدّعى بودند اگر به اموال مشركان خيانت كنند، مشركان حق هيچگونه اعتراضى نسبت به آنان ندارند. خداوند اين سخن را به وسيله «بلى» پاسخ داده، كه پاسخ تفصيلى آن بدين گونه است: «بلى عليهم سبيل»، يعنى: «چرا، راه اعتراض بر ضدّ آنان گشوده است». ترجمه آيات چنين است:
«و از اهل كتاب كسانى هستند كه اگر مال فراوانى به آنان امانت دهى، آن را به تو بر مىگردانند؛ و از آنان كسانى هستند كه اگر دينارى به آنان امانت دهى، آن را به تو بر نمىگردانند، مگر اين كه پيوسته بالاى سرشان ايستاده باشى. اين [خيانت] از آن روست كه آنان گفتند: در مورد اُمّىها هيچ راهى [براى اعتراض] بر ما وجود ندارد؛ و آگاهانه بر خدا دروغ مىبندند * چرا، [راه اعتراض بر ضدّ آنان گشوده است، چون] هركس به عهد خود وفا كند و پرهيزگار باشد، خدا پرهيزگاران را دوست دارد».
در اين آيه نيز آقاى خرمشاهى در مفهوم «بلى» دقت نموده و ترجمهاى دقيق از آن بدينگونه ارائه داده است:
«چنين نيست، بلكه هركس به پيمانش وفا كند و پارسايى ورزد، [بداند كه] خداوند پرهيزگاران را دوست دارد».
ديگر مترجمان، غالبا آن را به «آرى» ترجمه كرده و توضيحى هم بر آن نيفزودهاند.
الَّذينَ تَتَوَفّيهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمى أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى إِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (نحل، 28).
در اين آيه، «بلى» در پاسخ جمله منفىِ قبل از خودش «ما كنّا نعمل من سوءٍ» قرار گرفته و ادّعاى كافران را مبنى بر اين كه هيچكار بدى نكردهاند، ابطال مىكند. پاسخ تفصيلى آن چنين است: «بلى عملتم السّوء»، يعنى: «چرا، شما كارهاى بدى انجام دادهايد». ترجمه آيه اينگونه است:
«همانان كه فرشتگان جانشان را در حالى مىگيرند كه بر خود ستمكار بودهاند. پس سر تسليم فرود مىآورند [و مىگويند:] ما هيچ كار بدى نكردهايم. [پاسخ مىشنوند:] چرا، [شما كارهاى بدى انجام دادهايد.] به يقين، خدا به آنچه كردهايد داناست».
در اين آيه، با اين كه «بلى» به عكس آيات قبلى، متصل به جمله منفى است و ابطال نفى در آن به مراتب روشنتر از آيات گذشته است، غالب مترجمان، حتى آقاى خرمشاهى، آن را به «آرى» ترجمه كرده و به پاسخ تفصيلى هم اشاره نكردهاند.
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لاَ تأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى وَرَبِّى لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لاَيَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِى السَّمواتِ وَلاَ فِى الْأَرْضِ وَلاَ أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَلاَ أَكْبَرُ إِلاَّ فِى كِتَابٍ مُبِينٍ (سبأ، 3).
در اين آيه، «بلى» در پاسخ جمله منفى «لاتأتينا الساعة» آمده و قول كافران را مبنى بر اين كه رستاخيزى در كار نيست، ابطال كرده است. اين آيه از جمله آياتى است كه پاسخ تفصيلى در آن به طور صريح ذكر شده و آن فعل «لتأتينّكم» است كه پس از قَسَم آمده است. ترجمه آيه اينگونه است:
«و كافران گفتند: رستاخيز براى ما نخواهد آمد. بگو: چرا، سوگند به پروردگارم ــ همان داناى نهانها ــ كه حتما براى شما خواهد آمد. هموزن ذرّهاى، نه در آسمانها و نه در زمين، از او پوشيده نيست، و چيزى كوچكتر از آن و بزرگتر از آن نيست مگر اين كه در كتابى روشن [ثبت شده] است».
از آن جا كه در اين آيه به پاسخ تفصيلى تصريح شده است، مترجمان در ترجمه آن كمتر دچار اشكال شدهاند. به همين سبب مىبينيم آقايان خرمشاهى و فولادوند، در ترجمه اين آيه واژه «چرا» را معادل «بلى» قرار دادهاند، و شادروان مجتبوى از تعبير «نه آن است كه شما مىگوييد» بهره جسته است.
اكنون برخى از آياتى را كه «بلى» در آنها مسبوق به نفىِ همراه با استفهام است، با ترجمه آنها از نظر مىگذرانيم. ذكر اين نكته لازم است كه در اين بخش از آيات، به دليل اين كه زمينه تقرير يا توبيخ يا انكار وجود دارد، و در زبان فارسى، كاربرد واژه «چرا» در اين گونه موارد از وضوح بيشترى برخوردار است، مترجمان غالبا در انتخاب معادل براى «بلى» راه درست را پيمودهاند؛ هرچند در برخى آيات به دليل عدم توجه به جايگاه «بلى»، معناى مناسبى از آن ارائه ندادهاند. با ذكر نمونههايى از آيات و ترجمه آنها اين حقيقت به خوبى روشن خواهد شد.
إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَلَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ الافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ * بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ الافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ (آل عمران، 124-125).
در اين جا «بلى» پس از جمله منفى و سؤالى «ألن يكفيَكم أن يمدّكم...» قرار گرفته و استفهام آن انكارى است. پاسخ تفصيلى سؤال بدينگونه است: «بلى يكفيكم الإمداد بهم»، يعنى: «چرا، امداد به وسيله اين گروه از فرشتگان براى شما كافى است». ترجمه آيات چنين است:
«آن گاه كه به مؤمنان مىگفتى: آيا براى شما كافى نيست كه پروردگارتان شما را با سه هزار فرشته فرود آمده يارى كند؟ * چرا، [امداد به وسيله اين گروه از فرشتگان براى شما كافى است، ولى] اگر صبر كنيد و پرهيزگار باشيد، و [دشمنان] در همين لحظه بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشانگذار يارى خواهد كرد».
در اين آيه، غالب مترجمان، از جمله سه مترجم نامبرده، «بلى» را به «آرى» ترجمه كرده و هيچگونه توضيحى به عنوان پاسخ تفصيلى بر آن نيفزودهاند؛ در نتيجه ارتباط آيه دوم با آيه اول از نظر معنى مبهم مانده است.
أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لاَ نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْواهُمْ بَلى وَرُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ (زخرف، 80).
در اين آيه، «بلى» پس از جمله منفى و سؤالى «أم يحسبون أنّا لانسمع...» آمده و استفهام آن توبيخى است. پاسخ تفصيلى آن چنين است: «بلى نسمع»، يعنى: «چرا، مىشنويم». ترجمه آيه از اين قرار است:
«آيا مىپندارند كه ما رازِ آنان و نجوايشان را نمىشنويم؟ چرا، [مىشنويم] و فرشتگان ما نزدشان [حضور دارند و اعمالشان را] مىنويسند».
در ترجمه اين آيه، آقاى فولادوند و شادروان مجتبوى، «بلى» را به «چرا» ترجمه كردهاند، ولى آقاى خرمشاهى آن را به «آرى» ترجمه نموده و فعل «مىشنويم» را بر آن افزوده است، كه البته تعبير «چرا» مناسبتر است.
وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النّارِ أَلَيْسَ هذا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُروُنَ (احقاف، 34).
در اين آيه، «بلى» مسبوق به جمله منفى و سؤالى «أليس هذا بالحق» است و استفهام آن تقريرى است. پاسخ تفصيلى سؤال چنين است: «بلى هذا حقٌّ»، يعنى: «چرا، اين حق است». ترجمه آيه از اين قرار است:
«و روزى كه كافران بر آتش [دوزخ] عرضه شوند، [از آنان مىپرسند:] آيا اين حق نيست؟ مىگويند: چرا، سوگند به پروردگارمان [كه اين حق است]. مىگويد: پس اين عذاب را به سزاى آن كه كفر مىورزيديد، بچشيد».
در ترجمه اين آيه، آقاى خرمشاهى واژه «چرا»، و آقاى فولادوند واژه «آرى» بدون پاسخ تفصيلى، و شادروان مجتبوى واژه «آرى» را همراه با پاسخ تفصيلى به كار بردهاند.
أَيَحْسَبُ الاْءِنْسانُ أَنْ لَنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ * بَلى قَادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّىَ بَنَانَهُ (قيامت، 3-4).
در اين جا، «بلى» پس از جمله منفى و سؤالى «أيحسب الانسان أن لن نجمع عظامه» قرار گرفته و استفهام آن توبيخى است و پاسخ تفصيلى سؤال اين گونه است: «بلى نجمعها»، يعنى: «چرا، استخوانهاى او را گرد مىآوريم». ذكر اين نكته لازم است كه واژه «قادرين» پاسخ تفصيلى «بلى» نيست، بلكه وصفى است كه در تركيب كلام، به عنوان حال براى فاعل «نجمعها» آمده است. بسيارى از مترجمان علاوه بر اين كه به اين ويژگى تركيبى در آيه توجه نكرده و كلمه «قادرين» را به عنوان پاسخ تفصيلى تلقى نمودهاند، در ترجمه «بلى» نيز معادلى مناسب انتخاب نكردهاند. به هر حال، ترجمه صحيح آيه بدينگونه است:
«آيا انسان مىپندارد كه هرگز استخوانهايش را گرد نمىآوريم؟ * چرا، [گرد مىآوريم،] در حالى كه قدرت داريم سرانگشتانش را نيز مرتب كنيم».
در ترجمه اين آيه، آقاى خرمشاهى تعبير «حق اين است كه»، و آقاى فولادوند تعبير «آرى»، و شادروان مجتبوى تعبير «چرا» را به كار برده است.
در پايان، نكتهاى را كه در ضمن مقاله به آن اشاره شد، يادآور مىشويم و آيات مربوط به آن را همراه با ترجمه آنها در اين جا مىآوريم. گفتيم كه در تمامى آياتِ مورد بحث، «بلى» مسبوق به نفى صريح است، بجز آيه 59 سوره زمر، كه «بلى» در آن مسبوق به جمله شرطيهاى است كه در دو آيه قبل با حرف شرط «لو» آمده و در حكم نفى است. اين آيات كه از آيه 55 تا 59 سوره زمر را تشكيل مىدهند و در معنى و تركيب، با يكديگر ارتباط دارند از اين قرارند:
وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنْتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ * أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتى عَلى مَا فَرَّطْتُ فِى جَنْبِ اللّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ * أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللّهَ هَدَانى لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ * أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِى كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ * بَلى قَدْ جَاءَتْكَ آياتى فَكَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَكْبَرْتَ وَكُنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ (زمر، 55-59).
در اين آيات، «بلى» در پاسخ جمله شرطيه «لو أنّ اللّه هدانى...» قرار گرفته كه در حكم نفى و به معناى «ما هدانى اللّه» است. در ضمن، اين جا از مواردى است كه «بلى» در آن همراه با پاسخ تفصيلى آمده است، زيرا جمله «قد جاءتك آياتى» پاسخ «ما هدانى اللّه» است، و آمدنِ آيات خدا، در واقع همان هدايت الهى است. ترجمه آيات چنين است:
«و پيش از آن كه به طور ناگهانى و در حالى كه توجه نداريد، عذاب بر شما دررسد، نيكوترين چيزى را كه از جانب پروردگارتان به سوى شما فروفرستاده شده است پيروى كنيد * تا مبادا كسى بگويد: افسوس بر آنچه درباره خدا كوتاهى كردم، و راستى كه من از مسخرهكنندگان [دينِ خدا] بودم * يا بگويد: اگر خدا مرا هدايت كرده بود از پرهيزگاران مىشدم * يا هنگامى كه عذاب را مىبيند، بگويد: كاش بازگشتى [به دنيا] داشتم تا از نيكوكاران مىشدم * چرا، در حقيقت آيات من براى تو آمد، ولى آنها را دروغ شمردى و تكبّر ورزيدى و از كافران شدى».
[1]. محمدفؤاد عبدالباقى، المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الكريم، چاپ نهم، انتشارات اسماعيليان، تهران، 1369، ذيل واژه «بلى».
[2]. راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، تحقيق صفوان عدنان داوودى، دارالقلم ـ دمشق / الدّار الشامية ـ بيروت، 1412ق / 1992م، ص 146.
[3]. لسان العرب، چاپ اول، دار احياء التراث العربى، بيروت 1408 ه / 1988م، ج 1، ص 500.
[4]. همانجا. آنچه ابن منظور درباره ساختار «بلى» از تهذيب نقل كرده مورد اتفاق همگان نيست، زيرا بصريان بر اين باورند كه «بلى» حرف بسيط است؛ به عكس كوفيان كه اصل آن را «بل» مىدانند، كه براى صحت سكوت بر آن، الف بر آخر آن افزوده شده است. (ر.ك. شهابالدين السمين الحلبى، الدرّ المصون فى علوم الكتاب المكنون، دارالكتب العلمية، بيروت، لبنان، 1414ه / 1994م، ج 1، ص 273-274).
[5]. حسين بن ابى العزّ الهمدانى، الفريد فى اعراب القرآن المجيد، چاپ اول، دارالثقافة، دوحه، 1411 ه / 1991م، ج 1، ص 321-322.
[6]. عبدالغنى الدّقر، معجم القواعد العربية فى النحو والتصريف، چاپ اول، منشورات الحميد، قم، 1410ق، ص 125.
[7]. ابن هشام جمال الدين الأنصارى، مغنى اللبيب عن كتب الأعاريب، چاپ قديم، ص 59-60.
[8]. لغت نامه دهخدا، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1372، ج 3، ص 4333.
[9]. همان، ج 1، ص 70.
[10]. همان، ج 5، ص 7084.